مواجهه هنر و صنعت از کجا شکل گرفت؟

مواجهه هنر و صنعت از کجا شکل گرفت؟

در تفکر سنتی، میان صنعت، هنر و کار ارتباطی ناگسستنی وجود داشت، اما با شروع عصر مدرنیته و صنعتی شدن جامعه در قرن نوزدهم، هنر به نوعی جایگاه خود را از دست داد و باعث شد محصولات صنعتی، به سرعت جای آثار هنری را پرکنند. اما هنرمندان و منتقدین آگاه در آن دوره، نسبت به این امر واکنش نشان دادند و سبب ساز شکل گیری جریانی شدند که به جنبش “هنر و صنعت” مشهور شد و ویلیام موریس،طراح و معمار شناخته شده سرکرده آن بود.

آغاز ماجرا: صنعت جایگزین هنرمند می شود

شاید بتوان اوج دیدگاه های صنعتی زده در قرن نوزدهم را در نمایشگاه دستاوردهای صنعتی انگلستان یافت. بازدیدکنندگان از کاخ کریستال پالاس در انگلستان به سال 1851م. هزاران نفر بودند که برای بازدید از محصولات تحسین برانگیز و جدیدترین ماشین آلات حضور داشتند. چیزی که در نمایشگاه بسیار مطرح بود، کیفیت و زیبایی محصولاتی بود که تا حدودی جزء صنایع ظریف نیز محسوب می شدند و به این مسأله اشاره داشت که ماشینهای پیشرفته به جای آن که باعث ارتقاء کیفیت کالاهای صنعتی شده باشند، باعث حذف هنرمند و سلیقه او از جریانات تولید و یا کمرنگ شدن آن شده بودند.

هنر و صنعت

 

ریشه این صنعتی شدن در کجا بود؟

ظهور انقلاب صنعتی، باعث از هم گسیختگی تمامی آن سیستمی بود که در ادوار قبل خصوصا در قرون وسطا میان هنرمند- صنعتگر وجود داشت. به عبارت دیگر با ماشینی شدن زندگی در دنیای مدرن، دیگر ارتباطی میان هنرمند و صنعتگر نبود. در نیمه قرن نوزدهم هنرمند و صنعتگر سنتی، ارزش و اعتبار خود را از دست داده بود و دیگر چیزی با عنوان همبستگی میان هنر و صنعت، وجود نداشت. آنچه باقی مانده بود، ماشین آلات غول پیکری بود که در کارخانه های عریض و طویل، هر روزه با سرعتی سرسام آور پیشرفت می کرد و کارِ دستِ هنرمند را در زمانی بسیار کوتاه تر و در سطح وسیع، تولید می نمود. هنرمند اکنون به عنوان کارگر در همین کارخانه استخدام و تنها نقشِ ناظر تولید را بازی می کرد.

تبعات صنعتی شدن

همین دیدگاه سبب شده بود تا هنرها، درجه بندی شوند. همانگونه که در مقاله نشریه معروف “اینترنشنال استودیو ” در همان دوران بیان شده: “تا قبل از دوران مدرن، میان هنرمند و صنعتگر تفاوتی وجود نداشت، اما اکنون تمایزی نفرت انگیز میان این دو واقع شده است. نقاشی و مجسمه در یک سو قرار گرفته و هنوز وجه هنری و شأن والای خود را حفظ کرده اند اما دیگر صنایع (یا آنچه که تا دیروز صنایع دستی نامیده می شد) امروز در سوی دیگر قرار گرفته و هنرهایی درجه دو محسوب می شوند، چیزهایی که حتی به سختی می توان نام آن را هنر گذاشت و اکنون از لحاظ اعتبار، درجه ای برابر با آشپزی و آرایشگری دارند.”

به عقیده موریس، راه برون رفت از صنعت زدگی، در کاربردی کردن هنر بود؛ کلیه اشیاء روزمره، از مبلمان گرفته تا اشیاء منزل، باید با نگاهی کارکردگرا و بر اساس سلیقه مشتری طراحی شود تا هنر به واسطه صنعت وارد بستر خانواده و سپس جامعه گردد.

بالطبع هنرمندان و منتقدین از ضربه ای که این چنین بر پیکر هنرهای ظریف وارد آمده بود ناخوشنود بودند و در صدد اصلاحات اجتماعی برآمده و تلاش نمودند تحت لقای مکتبی ملی، اعتبار از دست رفته صنایع دستی را به آن باز گردانده و ارتباطی منطقی میان هنر و صنعت برقرار و تعریفی نو از این دو حوزه ارائه دهند. راهکار کلی، بررسی نقش عناصر تزئینی، خصوصا آنگونه که در هنر ویکتوریایی تجسم می شد، بود.
یکی از این منتقدین، “هنری کول” (Henry Cole) نام داشت که در سال 1847م. نشریه ای را با نام “طراحی و مصنوعات” راه اندازی کرد و تلاش نمود مرز میان تزئین و هنر را روشن سازد. وی معتقد بود “تزئینات باید نسبت به عناصری که تزئین می شود در درجه دوم قرار گیرد.”

هنر و صنعت

“اگوستوس ولبی نورث مورپیوگین”، به عنوان نظریه پرداز در حوزه معماری، در مقاله ای تحت عنوان “اصول راستین معماری نوک تیز مسیحی” که به سال 1841م. منتشر شد، چنین  می گفت که تزئین باید به فرم، جوهری غنی بخشد.
مدافع بعدی هنر تزئینی، “جان راسکین” بود که تزئینات طبیعی را ارج می نهاد و معتقد بود این تزئینات در حیطه هنر مدرن، بسیار عالی است.

ویلیام موریس، منتقدی سرسخت

در میان تمامی منتقدانی که بر خطر رشد صنعت ماشینی تأکید داشتند، شاید بتوان “ویلیام موریس” را  از همه شاخص تر دانست؛ به طوریکه امروزه نام جنبش “هنر و صنعت” به نوعی با نام او عجین گشته است. او به عنوان یک معمار و طراح، علاقه زیادی به هنر و صنایع دستی نشان  داد و تلاش نمود در مجموعه سخنرانی ها و مقالات خود، فلسفه ای نیز برای این جنبش مطرح سازد.

به عقیده موریس، در دنیای امروزه ارتباط میان هنر و زندگی روزمره به نوعی از هم گسسته شده و می باید در برقراری این ارتباط تلاشی جدی صورت پذیرد. به عقیده او این نگاه، علاوه بر بازخوردهای زیبایی شناسی ، با حوزه اخلاق نیز نسبت دارد و جامعه ای که نتواند یک طرح و یا سیستم مناسب را ارائه دهد، دارای سیستم اخلاقی نادرستی خواهد بود.
موریس به سیستم سوسیالیستی اعتقادی راسخ داشت و معتقد بود صنعتگر، هنرمند و طراح همه باید خود را در برابر آثارشان مسئول بدانند.

راه حل موضع هنر و صنعت

به عقیده موریس، راه برون رفت از صنعت زدگی، در کاربردی کردن هنر بود؛ کلیه اشیاء روزمره، از مبلمان گرفته تا اشیاء منزل، باید با نگاهی کارکردگرا و بر اساس سلیقه مشتری طراحی شود تا هنر به واسطه صنعت وارد بستر خانواده و سپس جامعه گردد.

رجعت به اِلِمان های قرون وسطایی یکی دیگر از راهکارهای موریس بود که می توانست جامعه را بسوی آرمان های یک “انگلستان خوشبخت” سوق دهد.

هنر و صنعت

بر طبق آراء ویلیام موریس، تولیدات ماشینی، بی استعدادی خاصی دارند و نمی توانند وجوه هنری را شامل گردند. در واقع او یک اصلاح گر بود و تلاش می نمود بر ضد تجارات و سوء استفاده های صنعتگران از کارگران و هنرمندان گام بردارد و جامعه را نسبت به خطر ماشینی شدن آگاه گرداند.
همین تلاش، سبب شکل گیری مکتبی شد که امروزه به آرت نوو مشهور است و در واقع آشتی مسالمت آمیزی میان هنر و صنعت برقرار کرده و مرزهای اثر هنری را به حد زیادی گسترش داده بطوری که می توان آرت نوو را هنری کلان محور دانست که از معماری تا تایپوگرافی را دربرمی گیرد.
تلاش های ویلیام موریس تا بدانجا بود که “نیکولاس پسنفر”می گوید:” ویلیام موریس، وحدت ناگسستنی یک دوره را با سیستم اجتماعی اش دریافت. در واقع او پیام آوری نو در قرن بیستم بود و جنبش مدرن را چون پدری رهبری کرد و ما مدیون او هستیم، چراکه او با مهارت هرچه تمام تر و تسلطی که داشت، توانست با بیان ایده های خوب خانه های عادی را تبدیل به سوژه های مناسب و پر از ایده برای تفکرات معماری کند و این موضوع ها برای او می توانست کاغذ دیواری، یک گلدان و یا یک موضوع تخیلی باشد.”

هنر و صنعت

سرانجام جنبش هنر و صنعت

هرچند جنبش هنر و صنعت، از لحاظ تصویری با علایق عمومی عصر ویکتوریایی همسان بود اما هیچگاه به عنوان یک جنبش یکپارچه و اصولی درنیامد؛ بطوریکه طرح های گل و گیاه نامتقارن ” مک موردو”، سادگی آثار “شیکر”، تزئینات پرسلیقه “لوئیس کامورتیفانی” و فرم های هندسی “فرانک لوید رایت” را شامل می شود.
موریس هنرمند و نظریه پردازی بود که به واقع راه برون رفت از تولیدات صنعتی و خشک ماشینی را در به کارگیری تزئین یافت و تلاش نمود تأثیرگذیری از شکل های ساده هندسی، دوبعدی، رنگهای تخت و دلپذیر را تشویق کند.

و سرانجام این تأکید بر تزئینی بودنِ هنر به عنوان راه برون رفت از صنعت زدگی، زمینه را برای بزرگترین اتفاق هنر مدرن، یعنی ظهور مکتب انتزاعی و “آبستره” فراهم ساخت.

هنر و صنعت

 

 

* تمامی تصاویر، آثار ویلیام موریس در زمینه کاغذ دیواری، دکوراسیون داخلی و طراحی مبلمان و… است.